نیازهای اساسی انسان از زمان تولد تا پیری و کهولت
در این مقاله قرار است در مورد نیازهای اساسی انسان صحبت کنیم.
نظریه های مختلفی در روانشناسی به نیازهای اساسی انسان پرداخته است و برای او نیازهای اساسی متفاوت و مختلفی را تعریف کرده ا ند. آنچه که در زیر آورده شده، برداشت و ترکیبی از سه نظری است که آبراهام مازلو، ویلیام گلاسر و جفری یانگ در مورد نیازهای انسان دارند.
مازلو برای انسان سلسله مراتبی از نیازها قائل بود. گلاسر که نظریه انتخاب در حوزه روانشناسی از اوست، ۵ نیاز اساسی برای انسان در نظر گرفت. مبدع نظریه طرحواره درمانی یعنی جفری یانگ نیز در کتاب طرحواره درمانی، ۶ نیاز هیجانی اساسی را برای انسان تعریف می کند.
در ادامه بطور مفصل به نیازهای اساسی انسان خواهیم پرداخت و بعد از آن نیز مراحل رشد روانی اجتماعی انسان از تولد تا پیری و کهولت را بر اساس دیدگاه اریک اریکسون بررسی خواهیم کرد.
اریک اریکسون نیز بر این اعتقاد است که در هر مرحله رشدی، کودک یک نیاز اساسی دارد که اگر این نیاز به اندازه کافی برآورده شود کودک به سلامت از این مرحله عبور می کند. ولی اگر نیاز اساسی کودک در هر مرحله برآورده نشود احتمال اینکه کودک دچار مشکلات روانی و عاطفی شود بالا می رود.
نیازهای اساسی انسان شماره 1: نیاز به بقاء
اولین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به بقاء است.
برآورده کردن این نیاز، ادامه حیات ما را موجب می شود.
این نیاز اساسی انسان از چند طریق زیر می تواند برآورده شود:
* خوراک *پوشاک *خواب *استراحت *ارضاء جنسی
نیازهای اساسی انسان شماره 2: نیاز به امنیت
دومین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به امنیت است.
این نیاز اساسی انسان از چند راه زیر می تواند برآورده شود:
*مسکن و سرپناه مناسب *تهدید نشدن *مورد آسیب جسمی قرار نگرفتن *مورد آسیب جنسی قرار نگرفتن *حامی داشتن *داشتن شغل یا درآمد *انواع بیمه ها
نیازهای اساسی انسان شماره 3: نیاز به عشق و احساس تعلق (دلبستگی)
سومین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به عشق و احساس تعلق است.
این نیاز اساسی انسان نیز از چند طریق زیر می تواند برآورده شود:
*دوست داشته شدن و مورد توجه قرار گرفتن *دوست داشتن دیگری و ابراز محبت *نوازش شدن
*احساس صمیمت با افراد دیگر *حمایت و پشتیبان داشتن *عضو گروه ها بودن *پذیرفته شدن *رابطه جنسی
نیازهای اساسی انسان شماره 4: نیاز به احساس ارزشمندی (حرمت نفس)
چهارمین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به احساس ارزشمندی است.
این نیاز اساسی انسان هم از چند طریق زیر می تواند برآورده شود:
*حریم، حرمت و احترام داشتن *منحصر به فرد و ویژه بودن *جایگاه داشتن *مفید و اثرگذار بودن *توانمندبودن
نیازهای اساسی انسان شماره 5: نیاز به کنجکاوی، فهمیدن و یادگیری
پنجمین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به کنجکاوی، فهمیدن و یادگیری است.
این نیاز اساسی انسان هم از چند راه زیر می تواند برآورده شود:
*دستکاری اشیاء و محیط *درگیری شدن با وسایل و ابزار *کسب مهارتهای بدنی و فکری *پرسیدن سوال *مطالعه کردن *بحث و گفتگوی با دیگران
*کسب مهارتهای هنری *شاگردی کردن *سفر کردن
نیازهای اساسی انسان شماره 6: نیاز به آزادی و کنترل بر زندگی خود
ششمین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به آزادی و کنترل بر زندگی خود است.
این نیاز اساسی انسان هم از چند طریق زیر می تواند برآورده شود:
*داشتن استقلال عمل نسبی *خود مختاری نسبی *حق انتخاب نسبی *ابراز وجود امن
نیازهای اساسی انسان شماره 7: نیاز به محدودیت های واقعبینانه و خویشتن داری
هفتمین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به محدودیت های واقعبینانه و خویشتن داری است.
این نیاز اساسی انسان از راههای زیر می تواند برآورده شود:
*قوانین مناسب *وجود پیامدهای مناسب در محیط *احساس مسئولیت *درونی شدن اصول اخلاقی *یادگیری اصل به تاخیر انداختن لذت
نیازهای اساسی انسان شماره 8: نیاز به تحرک، بازی و شادی (لذت بردن)
هشتمین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به تحرک، بازی و شادی (لذت بردن) است.
این نیاز اساسی انسان نیز از چند راه زیر می تواند برآورده شود:
*تفریح *سرگرمی *ورزش *وقت گذرانی *خوش گذرانی *شوخی کردن *خندیدن *سفر *رابطه جنسی
نیازهای اساسی انسان شماره 9: نیاز به خود شکوفایی
نهمین نیاز از نیازهای اساسی انسان، نیاز به خود شکوفایی است.
این نیاز اساسی از راههای زیر برآورده می شود:
*داشتن روابط مطلوب *کسب علم در حوزه مورد علاقه *حرکت در مسیر یادگیری هنر مورد علاقه *حرکت در مسیر یادگیری ورزش مورد علاقه *انجام کارهای خیرخواهانه و داوطلبانه *حرکت در مسیر تجارب مثبت و هیجان آور *حرکت در مسیر خلاقیت و نوآوری
اگر نیازهای هر انسانی به اندازه و در وقت مناسب برآورده شود، فرد به سرمایه های روانشناختیای مجهز می شود که او را در سفر زندگی همراهی و یاری می کند، سرمایه هایی چون:
*امنیت روانی و عاطفی *خوشحالی و شادی *خوشبینی و امیدواری * اعتماد به نفس *عزت نفس *تاب آوری *هدفمندی *شور و شوق *و …
مراحل رشد روانی- اجتماعی از نظر اریک اریکسون
یکی دیگر از روانشناسانی که به موضوع نیازهای اساسی انسان پرداخته است و نیازهای روانی- اجتماعی انسان را از بدو تولد تا پیری و کهولت مرحله بندی کرده است اریک اریکسون روانشناس بزرگ حوزه رشد است.
در ادامهی این مطلب و موضوع نیازهای اساسی انسان ، به نیازهای روانی- اجتماعی کودکان در پنج مرحله رشدی و بر اساس نظریه اریک اریکسون خواهیم پرداخت.
مرحله اول
تولد تا یک سالگی (نیاز به اعتماد و اطمینان در مقابل بی اعتمادی)
نیاز مرکزی و هسته ای روانی کودک در یک سال اول ، نیاز به امنیت می باشد. اگر این نیاز به درستی و به اندازه برآورده شود، تاثیر خیلی زیادی در سلامت روانی سالهای آینده آن کودک خواهد داشت. نیاز به امنیت از طریق برآورده شدن به اندازه خرده نیازهای دیگر برآورده می شود که شامل موارد زیر می باشند:
۱–نیازهای زیستی
شامل غذا، آب، خواب، استراحت و بهداشت که والد قرار بهتر است این نیازها را به سرعت برطرف کند.
۲– نیاز به توجه محبت و نوازش
که از طریق نوازش جسمی و کلامی، ارتباط کلامی و غیر کلامی خاص و همراه با ظرافتی که والد و به خصوص مادر با کودک برقرار می کند قرار است برآورده شود
۳– نظم، ثبات و یکدستی در محیط و در مراقبت از کودک
یعنی کودک احتیاج دارد که محیط و رفتارهای اطرافیان و به ویژه مراقبین یکدست و قابل پیش بینی باشد.
۴– حمایت و پشتیبانی
به این معنی که والد قرار است در مقابل خطرات و آنچه که برای کودک ناخوشایند است از کودکش حمایت و پشتیبانی کند. شاید مثال خیلی ساده آن زمانی است که فرد دیگر قصد دارد کودک را از آغوش پدر و مادرش در بیاورد و کودک هم امتناع می کند و از این موضوع ناراحت و ناراضی است. در چنین موقعیتی، والد باید حمایت و پشتیبانی صد در صد از فرزندش داشته باشد و جلوی این اتفاق رو بگیرد.
و نیاز آخر هم نیاز به
۵–فضای امن برای جستجو گری در محیط
این نیاز ۹-۸ ماهگی بیشتر خودش را نشان می دهد و بعد از یک سالگی شدت می گیرد. چون کودک از این زمان به بعد میل و کشش بسیار زیادی به دستکاری و کشف محیط پیدا می کند.
شاید با یک نگاه متوجه شوید که کودک وقتی توانست به قول معروف چهار دست و پا حرکت کند، می رود سراغ کمدها و کابینتها و هر آنچه در آنها هست را بیرون می ریزد. و جالب تر اینکه، هر روز می تواند این کار به شکل کاملا تکراری انجام دهد. شاید بشود گفت که شغل اصلی کودک در این سن و سال همین باشد.
ایجاد فضای امن برای اینکه کودک بتواند بدون نگرانی و به راحتی در محیط جستجوگری کند و وسایل و اشیا را دستکاری کند، نکته کلیدی فرزندپروری بعد از ۸ ماهگی است.
اگر نیاز اساسی مرحله اول برآورده شود یا نشود؟
عدم بر آورده شدن این نیازها در یک سال اول، باعث ایجاد احساس محرومیت و ناکامی و در نتیجه احساس ناراحتی، خشم و عصبانیت در کودک می شود، و بستری را فراهم می کند که کودک به دلیل احساس امنیت پایین، در مقابل موقعیت های تنش زای زندگی ، تاب آوری و تحمل کمتری از خود نشان دهد.
اما وقتی این نیازها به اندازه کافی و متناسب با آنچه که کودک هست برآورده می شود، امنیت و آرامش در درون کودک شکل می گیرد و کودک به اعتماد و اطمینان در مورد محیطی که در آن زندگی می کند می رسد.
این اعتماد و اطمینان که بخش اصلی آن در رابطه با والدین می باشد باعث می شود، تا کودک با امیدواری به مرحله بعدی رشد روانی و اجتماعی خود که مرحله استقلال خواهی است وارد شود.
مرحله دوم:
یک تا 3 سالگی (نیاز به عملکرد مستقل در مقابل احساس شرم و خجالت)
علاوه بر نیازهای اساسی انسان و کودک انسانی در مرحله قبلی، از یک سالگی به بعد نیاز جدیدی اضافه می شود به نام نیاز به استقلال و خودمختاری. بدین معنی که کودک می خواهد در رابطه با آنچه که به زندگی او مربوط می شود مستقل عمل کند و در خیلی از موضوعات خودش را از والدش و به خصوص مادر جدا کند. یعتی به تنهایی غذا یا آب بخورد، حمام بکند، از پله بالا و پائین برود و …. در واقع کودک از این سن بعد به دنبال ایجاد و تعریف یک فردیت برای خود و اعلام آن به بقیه و به ویژه به والدینش است.
از علائم و نشانه های این دوره نه گفتن مکرر کودک، لجبازی برای انجام ندادن کاری که والد می خواهد و یا شیوه ای که والد انتظار دارد که کاری انجام شود و یا و زیر بار نرفتن برای عدم انجام کارهای خطرناک است.
در واقع بعد از اینکه کودک پا گرفت و توانست راه برود، چیزهای زیادی را می خواهد تجربه کند. حتی توانایی های مختلف خودش را می خواهد بسنجد. مثلا از مبل بالا و پائین برود، برود بالای میز و بپرد پائین، روی جدول باریک توی پارک حرکت کند، وسایل مختلف بازی در پارک را امتحان کند که شما به عنوان پدر یا مادر زیاد با این موارد مواجه شده اید.
اگر به این نیاز اساسی کودک به اندازه کافی توجه شود چه نتیجه و پیامدی دارد و اگر این نیاز برآورده نشود چه اتفاقی می تواند بیفتد؟
. اگر پدر و مادر فضای امن و البته همراه با محدودیت های منطقی برای کودکشان ایجاد کنند که کودک بتواند در امنیت و آرامش استقلال و خودکفایی را به اندازه کافی تجربه و مهارتها و توانمندیهایش را آزمایش کند، آرام آرام احساس داشتن فردیت و هویت جداگانه از والد و احساس کنترل بر زندگی خود در درون او شکل می گیرد، و کودک این مرحله را به سلامت می تواند بگذراند.
حاصل گذشتن به سلامت از این مرحله، کاشته شدن چند ویژگی روانی خیلی اساسی در وجود کودک است.
ویژگی هایی مثل اعتماد به نفس ، احساس ارزشمندی، احساس دلبستگی، تعلق و دوست داشته شدن، میل به کنجکاوی، فهمیدن و یادگیری و میل به خود خودکفایی و مستقل عمل کردن .
اما اگر این نیاز در این مرحله یعنی یک تا سه سالگی به انداز کافی برآورده نشود و پدر و مادر و دیگران جلوی استقلال خواهی و مستقل عمل کردن کودک بایستند و درها و فضاهای عملکرد مستقل را به روی او ببندند، به دلیل شکست های زیادی که کودک تجربه می کند، احساس شرمساری و خجالت دامان کودک رو می گیرد.
احساسی که به دلیل نداشتن کنترل بر زندگی خود سالهای سال می تواند با فرد بماند و همراه او باشد. در خیلی از کودکان و حتی افراد بزرگسال ، تلاشهای ناسالمی برای بازگرداندن این احساس کنترل بر زندگی خود، به شکل های مختلف، در سالهای بعد اتفاق می افتد.
در کل آنچه که در سالهای ابتدایی رشد خیلی مهم است و والد بهتر است به آن توجه کند، میل زیاد کودک به نزدیکی و صمیمیت با پدر و مادر و از طرفی تلاش برای خودکفا شدن و عملکرد مستقل است. دو تمایلی که عکس هم می باشند ولی وقتی والد هر دوی این نیازها را به اندازه و باظرافت برآورده کند هم احساس دلبستگی امن کودک رو پرورش داده و هم پاسخ مناسبی به استقلال خواهی کودک داده است.
به قول اریکسون ، فضیلت خاص حاصل از این مرحله، اراده است. اراده به معنی توانایی قضاوت، تصمیم گیری ، انتخاب و عمل کردن و در عین حال خویشتن داری و پذیرش محدودیت های مناسب و لازم.
مرحله سوم:
سه تا 7 سالگی (نیاز به ابتکار عمل در مقابل احساس گناه)
علاوه بر نیازهای اساسی انسان و کودک انسانی در مرحله قبلی، در این مرحله در حالیکه کودک نیازها و کشش های قبلی را با خود به همراه دارد، نیاز اساسی دیگری خودش را نشان می دهد و آن هم نیاز به ابتکار و خلاقیت است. به این معنی که کودک در مورد موضوعات مختلف زندگی دست به آزمایش گیری و پرسیدن میزند. یعنی هم می خواهد کارها را به شکل دیگری انجام دهد و هم در مورد موضوعات پیرامون خود سوال و پرسش های زیادی دارد.
چیزی که نقش اساسی در این مرحله رشد دارد بازی هاست ؟ در این مرحله کودک از طریق بازیها، تلاش می کند که دنیای اطراف و همینطور موضوعات زندگی را بفهمد. البته تفاوتی که بازی های این مرحله با مرحله قبل دارد این است که در این مرحله، بازی ها برای کودک هدفمند تر می شود، در واقع می شود گفت بازی ها به تدریج ساختار پیدا می کند.
یعنی بچه ها در این سن و سال برای فهمیدن چیزی یا باید آن را بسازند یا بازسازی کنند. به همین دلیل مهم ترین بازی هایی که در این سن و سال خود را نشان می دهد بازیهای نمایشی یا نمادین کودک است. مثل دکتر بازی، خاله بازی، آشپزی، دزد و پلیس، رانندگی و همچنین استفاده نمادین از اشیاء مثل استفاده از یک چوب به عنوان اسب، یک پشتی یا بالشت به عنوان موتور سیکت.
کودک در این مرحله رشدی، یک مقلد یا تقلید کار حرفه ای است. و از همین طریق هم به قضاوتهایی ابتدایی در مورد برخی شغلها و یا شغلی که می خواهد در آینده داشته باشد می رسد. شاید شنیده باشید که بچه ها معمولا تو این دوره می گویند که می خواهند در آینده چه کاره شوند.
بازیهای نمادین دیگر کودکان در این مرحله، بازی با قطعات لگو و ساختن انواع و اقسام اشکال، گل بازی، خمیربازی، نقاشی کشیدن و کاردستی درست کردن است.
نتیجه برآورده شدن و یا عدم برآورده شدن نیاز کودک در این سالهای رشد چیست؟
اگر والد باز هم فضا را برای تجربه کردن هر چه بیشتر کودک و استفاده او از قوه ابتکار و خلاقیت فراهم کند، در حالیکه در کودک ویژگی های روانی قبلی یعنی احساس امنیت و نیاز به استقلال تقویت می شود، کودک شیوه های مختلف مواجه شدن با مسائل و موضوعات را هم یاد می می گیرد.
ولی اگر والدین جلوی ابتکار و خلاقیت کودک را بگیرند، احساس گناه، شرم و خجالت و همچنین ناتوانی در حل مسائل جایگزین احساسهای خوب می شود.
در کل کودکان در این مرحله رشدی یعنی 3 تا 6 یا 7 سالگی، تمایل دارند که کارها رو به شکل دیگری غیر از حالت معمول آن انجام دهند.. به همین دلیل هم، شکایت خیلی از والدین این است که که فرزندشان، کارها را به شکلی که آنها می خواهند یا انتظار دارند انجام نمی دهد و اصرار دارد که به شیوه خود او کارها رو انجام دهد.
نکته مهم این است که، والد این نوع رفتارها و تمایلات کودک را بپذیرید و تا جایی که به دیگران و خود کودک آسیبی وارد نمی شود، فضایی رو فراهم کند که فرزندش بتواند نیاز به ابتکار و خلاقیت را به اندازه کافی برآورده کند .
نتیجه ی برآورده شدن این نیاز هم، شکل گیری و تقویت ویژگیهایی مثل تفکر هدفمند، تفکر طراحی، تفکر خلاق، حل مسئله، قضاوت و تصمیم گیری و از طرفی بالا رفتن جسارت و اعتماد به نفس می باشد.
مرحله چهارم:
7 تا 12 سالگی (نیاز به احساس لیاقت و کوشایی در مقابل بی کفایتی)
علاوه بر نیازهای اساسی انسان و کودک انسانی در مرحله قبلی، نیاز اصلی و اساسی کودک در این دوران کسب موفقیت و احساس لیاقت و کفایت است. کسب موفقیت و احساس لیاقت در حوزه های همچون درس و تحصیل، ورزش، هنر، رابطه با دوستان و همسالان، عضویت در گروه ها و کار با ابزار و وسایل است. اگر این نیاز کودک در این سالها برآورده شود کودک خود را آدم با کفایت و لایق می داند و در غیر این صورت امکان اینکه کودک دچار احساس خود کم بینی و حقارت شود وجود دارد. احساس حقارتی که می تواند در سالهای آینده، او را با خطر مواجه کند.
در واقع می شود گفت این مرحله از زندگی کودک، دوره فراگیری مهارتهای جدید و توانایی ساختن و حل مسئله است. منظور از کسب موفقیت یعنی کودک بتواند با تلاش و کوشایی، از پس برخی تکالیف و وظایف و چالش های زندگی خود بر بیاید مثل:
انجام وظایف شخصی (بدون حضور پدر و مادر)
انجام تکالیف درسی
موفقیت در امتحانات و آزمونهای درسی و تحصیلی
یادگیری اصولی یک رشته ورزشی
توانایی یادگیری یک رشته هنری
برقراری رابطه با دوستان و همسالان و عملکرد مناسب در رابطه
توانایی عضویت در گروه ها و کسب جایگاه مناسب در گروه
و همینطور موفقیت و توانایی کار با برخی از ابزار و وسایل
اما آنچه که در این مرحله مهم است و به کودک کمک می کند که به سلامت از این مرحله عبور کند، عملکرد مناسب والدین، مربیان و معلمان آموزشی است. اینکه یک والد یا معلم چطور شرایط و فضایی فراهم می کند که کودک به اندازه کافی موفقیت بدست بیاورد.
مرحله پنجم:
13 تا 19 سالگی (نیاز به کسب هویت مثبت)
علاوه بر نیازهای اساسی انسان و کودک انسانی در مرحله قبلی، از سن 12 یا 13 سالگی در حالیکه کودک وارد دوره نوجوانی می شود و تمام نیازهای مراحل قبلی رو هنوز با خودش به همراه دارد، نیاز به کسب هویت مثبت، بعنوان یک نیاز اساسی دیگر خود را نشان می دهد.
نوجوان در این سنین با موضوعات مختلفی دست به گریبان است. موضوعاتی مثل
۱– رشد جنسی و آغاز بلوغ
۲– تغییرات بدنی
۳– تغییرات خلقی و احساسی
۴– کشمکش بین وابستگی به خانواده و استقلال شخصی
۵– فشار همسالان
۶– انتخاب رشته تحصیلی و دغدغه های شغلی
۷– چگونه به نظر آمدن در نگاه دیگران
۸– اجتماعی شدن و کسب جایگاه در اجتماع
۹– رابطه با جنس مخالف
و چیزی که می تواند نوجوان را تقریبا به سلامت از این مرحله عبور دهد کسب هویت مثبت است.
البته هویت شاید مفهوم کمی پیچیده ای باشد ولی اگر ساده بخواهیم بگوییم:
هویت شامل چیزهایی است که هستیم، میخواهیم باشیم و قرار است باشیم. در عین حال شامل چیزهایی است که نمیخواهیم باشیم یا میدانیم قرار نیست باشیم.
در این دوره رشدی، نوجوان با سوالات زیادی درگیر می شود. سوالاتی که نوجوان با تلاش برای پیدا کردن پاسخ برای آنها، به دنبال یافتن هویت مناسب برای خود است.
سوالاتی مثل:
من کیستم؟ باید چگونه زندگی کنم؟ چه حرفه یا شغلی را باید انتخاب کنم؟ در ارتباط با جنس مخالف چطوری باید عمل کنم؟ جایگاه اجتماعی من در بین دیگران کجاست؟ با کدام باورها و ارزش ها باید زندگی کنم؟
به همین دلیل، بلاتصمیمی در خیلی از موضوعات زندگی گریبان نوجوان را می گیرد، موضوعاتی مثل: انتخاب دوست و گروه هایی که می خواهد عضو آنها باشد، انتخاب رشته تحصیلی، درگیری با آینده ی شغلی که برای خود می خواهد، اینکه چه چیزهایی را بهتر است یاد بگیرد، اینکه در چارچوب اصول خانواده حرکت و زندگی کند یا بر اساس آنچه تمایلات خود اوست و اینکه در رابطه با جنس مخالف می خواهد در چه چارچوبی عمل کند.
البته کسب هویت یک دفعه به دست نمی آید و خاص دوره نوجوانی هم نیست. ولی در این سن بیشترین ظهور را دارد و نوجوان رو با خود درگیر می کند.
به همین دلیل بحران هویت در سن نوجوانی پیش می آید. چون بیشتر نوجوانان به طور دقیق نمی دانند کیستند، چه می خواهند و می خواهند چه نوع آدمی شوند.
البته تغییرات بدنی، هورمونی و شیمیایی درون بدن نوجوان نقش اصلی رو بازی می کند و باعث می شود گاهی نوجوان حتی با خودش نیز غریبه شود.
در کل در این مرحله رشدی، نوجوان احتیاج دارد که به هویت مثبتی از خودش دست پیدا کنه. و آنچه که بیش از همه به او کمک می کند تا به این هدف برسد و سالهای نوجوانی را به سلامت بگذراند، برآورده شدن نیازهای او در مراحل قبلی و رسیدن به احساس امنیت عاطفی و تعلق قوی به والدین، احساس ارزشمندی، احساس شایستگی کفایت و لیاقت است.
برآورده نشدن نیاز نوجوان به هویت مثبت، او را می تواند با خطر افسردگی، اضطراب، گوشه گیری، وسواس، یاس و ناامیدی، دوست داشتنی نبودن، خشم و عصبانیت و پرخاشگری مواجه کند.
بنابراین مهمترین وظایف و مسئولیت یک والد در دوره نوجوانی فرزندش، پذیرش تغییرات اساسی و شاید بشود گفت پوست اندازی فرزندش است که با درد و رنج همراه است و اینکه با برقراری یک رابطه قوی و صمیمانه، بعنوان یک راهنمای قابل اعتماد و آگاه، فرزندش را از این مرحله به سلامت عبور دهد.
نتیجه مثبت عبور همراه با سلامت نوجوان از این مرحله، پایبندی او به یکسری اصول و ارزشهای مثبت است که بستری برای عملکرد مناسب فردی و اجتماعی او در سالهای بعدی زندگی می شود.
شاید تمام کار والدگری و پرورش، تعلیم و تربیت کودکان این باشد که نیازهای اساسی آنان تا چه اندازه و به شکل برآورده می شود.
پادکست رادیو والدگری را در اپلیکیشنهای زیر دنبال کنید و بشنوید:
شاید مطلب زیر را هم بخواهید بخوانید: